سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گوجوآ در همایش - گوجوآ (خاطرات دوران دانشجویی)

سلام

دوم و سوم اسفند ماه 1385 همایش ...

8:30 صبح دوم اسفند:

لیلا apple با صورت گل انداخته از سرما در حالیکه آدامسrelax  خود را با عصبانیت می جوید، تند تند به ناهید تک(1) و sms می زد که ناهییییییییییییید کجایی؟مگه قرار نبود ساعت 8 اینجا باشید؟

اما همین که سرش رو به طرف بالا برگردوند، دید که دو تا چادری ضایع با هم دیگه دو ماراتن گذاشته بودند و یکیشون هی وای میستاد و داد می زد زهرا بدوووووووووو.

حالا زهرا و لیلا و ناهید سه تایی به مریم تک می زدند اما مریم...

طبق معمول با خیال راحت آسه آسه(2) مبینا(3) رو برده بود مهد کودک و از بالای خیابون ... قِل می خورد و می اومد و باز هم طبق معمول نیشش تا بناگوشش باز بود.

10:50 صبح ورودی سالن شهید مطهری:

زهرا به علت نیاز مبرم به غیبت هایش رفته بود سر کلاس بی نُل.حالا ما بودیم و چند تا از بچه های کلاسمون و سرکار خانوم دکتر... استادِ ... که اگرچه ناهید را شبیه برادر زاده اش می پنداشت ولی بسی دلش از دست ناهید خون بود.مثلا یه بار سر کلاس گفتند:من همیشه سعی می کنم کلاسم کسل آور نباشه ولی نمی دونم چرا خانوم ناهید ... سر کلاسم خوابه؟! استاد گرامی از ما پرسیدن خوب بچه ها شما کدوم پانل می رید؟ ما هم به اتفاق جواب دادیم پانل 1. اما همین که استاد گرامی در آن پانل اجلاس فرمودند، ما گفتیم استاد(=خانوم اجازه) ما نظرمون عوض شد می خوایم بریم پانل2.شما هم میا ین؟ استاد که سر کار رفته بودند گفتند نه شما برید.

بگذریم که در پانل 2 چه اتفاقهایی که نیفتاد؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!

اذان ظهر به افق تهران مسجد آنجا:

بعد از اقامه ی نماز سفره ی ناهار رو برای ما در همان طبقه ی بالای مسجد انداختند.در کمال تعجب دیدیم که ناهار همون سبزی پلو با ماهی محبوب چهارشنبه های دانشگاه خودمون بود، در نتیجه به یه رابطه ی پنهانی غذایی پی بردیم.  

عصر در سالن همایش:

حالا دیگه مریم و ناهید فقط مونده بودند.در خلال بحث کاملا جدی اصول سیاست خارجی در دولت نبوی(ص) ،مریم در گوش ناهید گفت:من می خوام برم تجدید وضو کنم تو نمی یای؟ که ناهید گفت نه. ولی مریم هر چی گشت یه سرویسی مخصوص خانومها پیدا نکرد.از آنجا که مریم همیشه در راستای احقاق حقوق از دست رفته اش نهایت تلاشش را می کند، مستقیم رفت سراغ یکی از مسئولین اجرایی و گفت: خسته نباشید!ببخشید سرویس خانومها کجاست؟ مسئول محترم که تازه به ذهنش رسیده بود که ممکن است در یک همایش ملی خانومها هم شرکت کنند،جواب داد:ما اینجا متاسفانه دستشویی واسه خانومها نداریم ولی دست راست یکی هست.چند ثانیه بیشتر نگذشته بود که گفت صبر کنید خودم باهاتون می یام.مریم هم گفت الان بر می گردم.سپس در حالیکه ناهید را به زور دنبال خودش می کشید، برگشت.اول آقای مسئول اجرایی رفتند تو و داد کشیدند:آقایون بفرمایید بیرون،خانومها می خوان وضو بگیرن.ناهید که هر قدم را با تف و لعنت به مریم بر می داشت، هی زیر لب غر می زد:مریم خاک تو سر ضایعت کنن. و مریم همچنان می خندید. آن آقای خیلی با شخصیت گفت:من همین جا پشت در وامیسم تا شما وضو بگیرید.آقایون هی داد می زدند چرا نمی ذاری ما بریم دستشویی؟آقاهه می گقت:هیس!خانومها اینجان. همین که مریم و ناهید از در اومدند بیرون دیدند که جماعتی پشت در دستشویی صف کشیدند و با تعجب به آنها نگاه می کنند...

...........................................................................

پ.ن.1: تک همان missed call است.

پ.ن.2:آسه آسه را با آهنگ نخوانید.

پ.ن.3:مبینا برادر زاده ی مریم .

پ.ن.4:به دلیل بعضی از مسائل امنیتی به جای بعضی از اسامی نقطه چین به کار برده شده است.



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 12:8 عصر روز سه شنبه 86 بهمن 30