سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گوجوآ (خاطرات دوران دانشجویی)
سلام
 این روز ها میل عجیبی به فحش دادن پیدا کردم
می دونید بچه هایی که زورشون نمی رسه وقتی خسته می شند فحش می دن (البته از نوع بی ادبش مثل من)
دنبال یکی از نوشته هام می گشتم،
کلی گشتم ولی پیداش نکردم
اما باید حرفمو بگم
بگم خانم استاد تجارت 4 ازتون متنفرم
دو ترم مخمونو مفت خوردید با حرفهای صد من یه غازتون
(با استاد باید مودب بود و ... همه این ها رو می دونم ولی من کلمه ای هم از شما یاد نگرفتم که خودمو مدیونتون بدونم)
هنوزم بعضی شب ها کابوس کلاسهاتونو می بینم
دوباره اون حرفهای تکراری:
امروز با استادهای تربیت مدرسم ناهار رفته بودم بیرون
می دونید چون من می خوام هیئت علمی شهید بهشتی بشم اونها خیلی ناراحت شدن
حالا هی باهاشون ناهار می رم بیرون تا از دلشون دربیارم
خوب چی کار کنم
شهید بهشتی به من گفتن نمی ذاریم تو بری جای دیگه
منم پایان نامه امو باید اونجا دفاع کنم
مجبورم دیگه
باز هم صداتون تو گوشم می پیچه:
من رتبه 5 ارشد خصوصی بودم
مادر شوهرم ...
مادر شوهرم اومده بود خونمون، طفلی دلش گرفته بود ...
206 دنده اتوماتیک ...
دکترم به من گفته ...
کفش پاشنه دار نباید بپوشم
این کفش های طبی هم ایقدر زشتن ...
همه این ها کابوس ها دو ترم تموم روز ها برای من تکرار می شدن
عذاب سر کلاستون نشستن هیچ وقت یادم نمی ره
آخه چرا الکی سر کلاس مدنی 7 گفتید دیگه نمیاد دانشگاه
حداقل یه اعتراض می نوشتیم
مدنی 7 که قابل تحمل تر بود
می اومدید سر کلاس می گفتید:
این چیز هایی که من می گم همش نظر خودمه، حتی تو کتاب دکتر کاتوزیان هم نیست
بعد نهایتش تو عقود معین تفضیلی پیداش می شد
تجارت 4،کتاب 250 صفحه ای دکتر اسکینی و شوخی؟کتاب منبع امتحان؟
می اومدید سر کلاس می گفتید من 10 سال پیش کتاب دکتر اسکینی رو خوندم
اینهایی که الان می گم از معلومات خودمه
اما جمله بندی دکتر اسکینی هم حتی تو کلامتون تغییر نکرده بود
فقط چهار بار سر کلاس از مصاحبه دکتریتون و دکتر عرفانی گفتید:
دکتر عرفانی همش می گفتند نظر منو بگو
شما هم که تو عمرتون کتابهای دکتر عرفانی نخونده بودید
یه بار سال دوم لیسانس خوندید دیدید مزخرفه گذاشتیدش کنار
جالب هم اینکه هم جوابهاتون با نظر دکر عرفانی یکی در میومد!
استاد محترم چرا عمر منو اینجوری تلف کردید؟
مگه نمی دونستید ترم بعد ما آزمون ارشد داریم؟
حالا من می شینم سر کتابهایی که تازه می خوام یاد بگیرن چی گفتن
هه ... چی؟ اعتراض می کردیم؟
به کی؟ به خانم مدیر گروه محترم؟
که می گن دانشجو صلاحیت نداره راجع به استاد اظهار نظر کنه
که ادعاشون اینه که بهترین استاد ها رو می یارن؟
چی کار کنم دیگه مجبور شدم
یه سی دی از کلاسهاتون رایت کنم بدم دستشون
ما که صلاحیت نداریم، خودشون اظهار نظر بفرمایند
البته تا یه حدیم قبول دارم تقصیر خودمونه
همیشه از دست حاج آقا شاکی بودم جرا تبعیض قائل می شند
چرا برای دختر ها اندازه پسر ها خرج نمی شه
حالا می فهمم حق دارند
یه دو زاریم خرج بعضی از این دختر ها کردن، حرومه
اون چند تا با استعدادشونم خداشون بزرگه یه راهی براشون پیدا می شه
استاد خوبو از دست می دیم چرا چون به بعضی از خانم ها گفته بالای چشمتون ابرو
استاد فلانی رو بیارید
می گم: آخه دختر خوب استاد فلانی تو جزوه مدنی 5 و آ.د.م 1 اشون اشتباهات بارز دارند
اشتباه به ما درس دادن
جالبه وقتی می گفتیم استاد قانون یه جور دیگه است می گفتند قانون شما قدیمیه
همین دوستهای عزیز متون تخصصی 1 رو با خوندن اینسایکلوپیدیا به ما حروم کردن
البته استاد دهنمو بستم خیلی چیز های دیگه رو درباره شما فاکتور گرفتم و قورت دادم
نوش جونتون عمر هدر رفته من و دوستهام



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 3:11 صبح روز جمعه 88 مرداد 16


سلام

هدیه من به همه مخاطبین وبلاگمون برای سال نو

مجموعه سوتی های محشرمون تو سال 87

مریم:

یعنی آخر سوتی

امتحان آیین دادرسی کیفری 2، میان ترم

استاد محترم یه سوال دادن که

یه آدمی تو قزوین توزیع مواد مخدر کرده، تو کرج یه قتل عمد داشته با یه فقره دزدی و ...

سوال راجع به صلاحیت ها بود

تقریبا می شه گفت تمام سوال بستگی به این داشت که موقعیت شهر ها رو تشخیص بدم

منم زدم تو گوش سوال و تا ته بر اساس اینکه قزوین جز استان تهرانه سوال ها رو جواب دادم

آخر امتحان شک کردم که نکنه قزوین استان شده

از مراقبمون سوال کردم

مراقب هم ترسید که جواب کنکور سراسری رو لو بده

یه قیافه حق به جانب گرفت که من که نمی تونم جواب بدم

خلاصه منم همه سوال ها رو بر اساس اینکه قزوین جزئی از استان تهرانه جواب دادم

لیلا:

سر  کلاس مدنی 8، شفعه

استاد محترم سوال کردند اگه مال چند دست چرخیده باشه

شفیع کدوم یک از معاملاتو می تونه اخذ به شفعه کنه؟

از نطر عقلانی کدوم یکیشو اخذ به شفعه می کنه؟

لیلا: اونکه ثمن معامله از همه بیشتره!

استاد: مگه شفیع سفیهه؟

ناهید:

-مریم داییت چطوره؟

-خوبه بهتره، عمل کرده.

-حالا سرطان چی داره؟

-سرطان مثانه

-آخی عجب سرطان هایی! آدم می مونه! سرطان شانه!

زهرا:

از زهرا سوتی اون جوری یادم نیست 

این آخرین عیدیه که ما دانشجوییم

سال دیگه عید معلوم نیست کی داره چی کار می کنه

کجای این دنیای بزرگه

دهک خرما خرک تهران؟!

قاره نجف آباد؟!

شهر اصفهان؟!

نمی دونم

ولی سال خوبی برای همه و همه آرزو می کنم

سال دیگه کنار هم نیستیم که من بخندین که تو امتحان زیر سوال ها رو با خط کش

خط می کشم

دیگه سال دیگه با هم نیستیم سر امتحان یس بخونم،بهتون فوت کنم

الان که در مجال این بحث نمی گنجه ولی یه پست ایشالله می ذارم در مورد اینکه من و لیلا

رفتیم مسابقه تو تلویزیون

 



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 11:43 عصر روز چهارشنبه 87 اسفند 28


سلام

مادر بزرگ ناهید فوت کردند.

ناهید به خاطر اینکه به ختمشون نرسید خیلی ناراحت شد.

به ناهید تسلیت می گیم.

انشاء الله غم آخرش باشه!



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 9:22 عصر روز جمعه 87 اسفند 16


سلام

ای بابا اینقدر سرمون شلوغه که دیگه خاطره ها مونم یادمون می ره!

از شنبه امتحان هامون شروع می شه.

زهرا رفته خونش. این اولین امتحانیه که داره تو خونش درس می خونه. پیش بینی می کنیم این ترم به جای نفر دوم، شاگرد اول کلاس شه.

ناهید 100% مشکوکه. موبایلش خاموشه و ازش هیچ خبری نیست.

لیلا هم به احتمال 98% داره خر می زنه، 2% بقیه هم خوابه.

خودمم که از صبح داشتم آشپزی می کردم. هیچی نخوندم. هرچی هم که می خونم از ضمان چیزی سر در نمیارم.

خدا خودش به خیر بگذرونه!



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 3:33 عصر روز پنج شنبه 87 بهمن 3


سلام

زهرا دیروز رفت شهرشون

سه شنبه هفته آینده یعنی روز عید قربان عروسیشه

خدا رو شکر نمردیم و این روز رو به چشممون دیدیم

ناهید که همش می خوند زهرا رو بردند به غربت

حالا ما نمی دونیم فاصله یه ساعت و نیمی تا خونه ی مامان اینا چه غربتیه؟

به منم سپردم واسش حاضری بزنم

خوشبخت بشه انشاء الله

به همسر محترمش هم تبریک می گیم.



نویسنده » زهرا،لیلا،ناهید،مریم . ساعت 12:56 عصر روز شنبه 87 آذر 16


   1   2   3      >